توضیحات
کتاب زندانی اثر فریدا مکفادن است که در سال ۱۴۰۳ توسط عباس زیدیزاده ترجمه و در انتشارات نارون دانش منتشر شده است. فریدا مکفادن از نویسندگان مشهور و پرفروش نیویورک تایمز و آمازون است و کتابهایش در حوزه رمان جنایی و روانشناختی با استقبال گستردهای روبرو شده است. او که خود یک روانپزشک است توانسته است با ایجاد حس تعلیق قوی، تا آخرین بخشهای کتابهایش خوانندگان رو به ادامه مطالعه کتاب ترغیب کند.
اطلاعات کتاب زندانی
نام کامل: زندانی
نویسنده: فریدا مکفادن
مترجم: عباس زیدیزاده
سال چاپ: ۱۴۰۳
تعداد صفحات: ۳۰۳
ناشر: انتشارات نارون دانش
قطع: رقعی
جلد: شومیز
بخشی از کتاب زندانی
در حالی که درهای زندان پشت سرم بسته میشود، هر تصمیمی که در زندگیام گرفتهام را زیر سؤال میبرم. اینجا اصلاً جایی نیست که الان میخواهم باشم. چه کسی دوست دارد در یک ندامتگاه با این همه قفل و بند باشد؟ شرط میبندم که هیچ کس دوست ندارد. وسط این دیوارها در زندگی چیزی از دستت برنمیآید مگر یک مشت انتخابهای ناخواسته. مطمئنم که اینطور است.
زنی با یونیفورم آبی افسران اصلاح و تربیت از پشت اتاقک شیشهای دم در ورودی زندان من را میپاید. چشمهای مات پشت عینکش اینطور القا میکند که بیشتر از من رغبتی به ماندن در اینجا ندارد. از من میپرسد: «نام؟»
گلویم را صاف میکنم: «بروک سالیوان. قرار است با دوروتی کونتز ملاقات کنم؟»
زن نگاهی به کاغذهای جلوی دست خود میاندازد و لیست را وارسی میکند، اما وانمود میکند که نام مرا نشنیده یا چیزی در مورد دلیل حضور من در اینجا نمیداند. پشت سرم را ورانداز میکنم و به فضای انتظار کوچکی که به جز پیرمردی سالخورده کسی نیست نگاهی میکنم. پیرمرد طوری روی یکی از صندلیهای پلاستیکی نشسته و روزنامه میخواند که انگار داخل اتوبوس نشسته است. انبوهی از برجهای نگهبانی بزرگ ما را طوری احاطه کرده که فکر نکنم حتی یک حصار سیم خاردار در اطراف ما وجود داشته باشد.
پس از چند دقیقه، صدای در اتاق چنان طنینانداز میشود که از جایم میپرم و قدمی به عقب برمیدارم. دری در سمت راست من با میلههای عمودی قرمز به آرامی باز میشود و راهروی طولانی و کم نور را روشن میکند.
به راهرو خیره میشوم، قدمهایم به زمین میخکوب میشوند. «باید…باید برم داخل؟»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.