توضیحات
کتاب یاد او اثر کالین هوور است که در سال ۱۴۰۳ توسط سمیه گنجی اردستانی ترجمه و در انتشارات نارون دانش منتشر شده است. کالین هوور از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز و آمازون است که با رمانهایی مانند نهمین روز از ماه نوامبر، ما شروعش میکنیم و ما تمامش میکنیم به شهرت رسید. تمام کتابهای او در لیستهای پرفروش جهان در رتبههای بالا قرار دارند. آخرین کتاب اون با نام یاد او هم اکنون در اختیار شما قرار دارد. خانم کالین هوور ازجمله نویسندگانی است که یک بار دیگر ثابت کرده هنر مرز و قالب نمیشناسد و با شکستن قواعد معمول و معلوم، آنجا که هنرمند به اصل و قانون آشنایی کامل داشته باشد، میتوان آثار ماندگار خلق کرد.
اطلاعات کتاب یاد او
نام کامل: کتاب یاد او
نویسنده: کالین هوور
مترجم: سمیه گنجی اردستانی
سال چاپ: ۱۴۰۳
تعداد صفحات: ۳۵۷
ناشر: انتشارات نارون دانش
قطع: رقعی
جلد: شومیز
بخشی از کتاب یاد او
کنار جاده، صلیب چوبی کوچکی در زمین چپانده و تاریخ وفاتش را روی آن نوشته بودند.
اگر اسکاتی بود خیلی بدش میآمد. بیبروبرگرد مادرش این را کار گذاشته بود.
«میشود بزنید کنار؟»
راننده سرعت را کم میکند و تاکسی را نگه میدارد. پیاده میشوم و میروم آنجایی که صلیب است. تکان تکانش میدهم تا بالاخره خاک اطرافش شل میشود و صلیب را از زمین بیرون میکشم.
همینجا مُرد؟ یا شاید روی جاده بود؟ در جلسات پیشدادگاهی حواسم به جزئیات نبود. وقتی شنیدم خودش را کِشیده و چند متری از ماشین فاصله گرفته، شروع کردم به زمزمهی زیر لبی با خودم تا مابقی حرفهای دادستان و چیزهایی را که میگفت نشنوم. بعد برای آنکه مبادا پرونده به دادگاه برود و از گوش دادن به مابقی جزئیات اجتناب کنم اعتراف کردم که گناهکارم.
چون قاعدتاً گناهکار بودم.
شاید با کارهایی که کردم او را نکشته باشم ولی قطعاً با کاری نکردن چرا.
اسکاتی، فکر میکردم مُردی. ولی مردهها که نمیخزند.
پیاده برمیگردم سمت تاکسی و صلیب دستم است. صلیب را میگذارم روی صندلی عقب، کنار خودم و منتظر میمانم تا راننده دوباره به جاده برگردد ولی برنمیگردد. در آیینهی عقب نگاهش میکنم که زل زده به من و ابروهایش بالا رفته است.
«اینکه کسی یادبودهای کنار جاده را بدزدد خیلی بدشگون است. مطمئنید میخواهید این را با خودتان ببرید؟»
نگاهم را از او میگیرم و بهدروغ میگویم: «آره. خودم گذاشتمش اینجا.» وقتی ماشین را به جاده میکشاند هنوز میتوانم نگاه خیرهاش را حس کنم.
خانهی تازهام سه کیلومتری تا اینجا فاصله دارد ولی طرف مخالف آنجایی است که قبلاً زندگی میکردم. من که ماشین ندارم. به خاطر همین تصمیم گرفتم این بار جایی نزدیکتر به مرکز شهر پیدا کنم تا بتوانم پیاده بروم سر کار. البته اگر کار پیدا کنم. با وجود سابقهی من و بیتجربه بودنم سخت است. تازه به قول رانندهی تاکسی احتمالاً همین حالا هم دارم با خودم طالعی نحس میبرم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.